جدول جو
جدول جو

معنی میر ما - جستجوی لغت در جدول جو

میر ما
ماه یازدهم تبری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میریام
تصویر میریام
(دخترانه)
قوی و فربه، نام خواهر موسی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میرزا
تصویر میرزا
(پسرانه)
میر (ازعربی) + زا (فارسی) شاهزاده و امیرزاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غیرهما
تصویر غیرهما
جز آن دو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میر شب
تصویر میر شب
کسی که در شب گردش می کند، شوکار، عسس، شبگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیر مو
تصویر سیر مو
موسیر، گیاه علفی پایا خودرو و خوراکی شبیه سیر از تیرۀ نعناعیان با گل های سرخ یا بنفش که بلندیش تا ۳۰ سانتی متر می رسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار می رفته، سیر کوهی، سیر صحرایی، سقوردیون، اسقوردیون، اشقردیون، ثوم برّی، بلبوس
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان آتابای است که در بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس واقع است و 800 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
حسنی سیفی قزوینی، ملقب به عمادالملک و مشهور به ’میر’ و ’میرعماد’، خطاط معروف. رجوع به عماد قزوینی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است از دهستان زانوس رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 42هزارگزی جنوب نوشهر با 150 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ فُ)
کسی که خود را مانند شیر ظاهر سازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میر حاج
تصویر میر حاج
میر هنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرما
تصویر مکرما
بتکریم با احترام: (عزیزا مکرما او را وارد کردند)
فرهنگ لغت هوشیار
با وجود اینکه: چون عبد المطلب بمرد وصایت ها بعباس کرد مع ما که او کهتر بود بسال از یازده پسر که او را بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرزا
تصویر میرزا
امیرزاده، و نیز بمعنی منشی هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرلوا
تصویر میرلوا
حامل لواو رایت پادشاهی
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر مال
تصویر شیر مال
نانی که از آرد گندم و شیر و روغن پزند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیر ماه
تصویر تیر ماه
ماه چهارم از سال شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر با
تصویر زیر با
آشی که در آن زیره پاشند آش زیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیر ها
تصویر غیر ها
جز او: مادینه، جز آن ها
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از ماه های تقویم گالشی تبری برابر با آذرماه ایرانی
فرهنگ گویش مازندرانی
مایه ی خمیر
فرهنگ گویش مازندرانی
برکت زا
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
یکی از آبادی های و مراتع لاویج نور
فرهنگ گویش مازندرانی
بسته، مهر و موم شده
فرهنگ گویش مازندرانی
مار و دیگر خزندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
ناز نازی، فردی که در مقابل بیماری های آسیب پذیر باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
دودل نگران
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی برای فراخواندن گاو ماده به هنگام دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
ماه نوروز، اسفندماه فرس قدیم
فرهنگ گویش مازندرانی
فروردین ماه فرس قدیم، روشنایی زا
فرهنگ گویش مازندرانی
غروب
فرهنگ گویش مازندرانی
از ماه های تبری معادل اسفندماه خورشیدی، نوروز ما
فرهنگ گویش مازندرانی